رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد مراسم گرامیداشت مقام «کتاب، کتابخوانی و کتابدار» در مشهد برگزار شد (۳۰ آبان ۱۴۰۳) انتشار پادکست «صدا‌های ابریشمی» درباره زنده‌یاد اصغر افضلی
سرخط خبرها

یادی از عالم فقید، میرزاجوادآقا تهرانی، هم زمان با سالروز رحلتش | عالم بی نشان

  • کد خبر: ۱۳۱۰۲۵
  • ۰۲ آبان ۱۴۰۱ - ۱۰:۵۴
یادی از عالم فقید، میرزاجوادآقا تهرانی، هم زمان با سالروز رحلتش | عالم بی نشان
میرزاجوادآقا تهرانی از دار دنیا چیزی نداشت جز یک مشت اثاثیه ساده برای گذران زندگی و چند جلد کتاب که دو ماه مانده به پایان عمرش، تقدیم سیدمحمدرضا گلپایگانی کرد.

آزاده چشمه سنگی | شهرآرانیوز؛ پرسیدند چرا روی جلد کتاب هایتان نوشته اید «ج. زارع»، شما که فامیلی تان زارع نیست؟ فرمودند: «الدنیا مزرعه الاخره. ما همه زارعیم. نیک بکاریم تا نیک درو کنیم.» ۱ میرزاجوادآقا تلاش می‌کرد خودش را پشت حروف اختصاری پنهان کند، اما کجا دریا در تنگی کوچک جا می‌گرفت؟ عمامه‌ای کوچک می‌بست. می‌گفت: «برای کسوت روحانی من، همین مقدار بسنده است و اگر خلاف عرف نبود، همین را هم نمی‌بستم.»

از دار دنیا چیزی نداشت جز یک مشت اثاثیه ساده برای گذران زندگی و چند جلد کتاب که دو ماه مانده به پایان عمرش، تقدیم سیدمحمدرضا گلپایگانی کرد. خانه اش، اما درعین سادگی، نظم چشم نوازی داشت. اسباب اضافه‌ای نداشت، اما همان‌هایی هم که داشت، حتی در رنگ و ظاهر، همخوان و مرتب بود. می‌گفت: «زیبایی خانه را برای همسرم دوست دارم. در خانه پدرش، زندگی متمولی داشته. اینجا شبیه خانه پدرش نیست، اما شایسته است در محیط آراسته‌ای زندگی کند.»

در نجف بود که مادرش نامه داد: «میرزاجواد! برگرد تهران، می‌خواهم برایت آستین بالا بزنم.» و اطاعت مادر که در برابر تحصیل اوجبی بود بر واجب، او را به تهران برگرداند. دست نجیب زاده‌ای را گرفت و به مشهد رفت. ۵۶ سال در مشهد زندگی کرد که بخش زیادی از آن را مشغول تدریس بود. اصول فقه و فلسفه انتقادی، دروسی بود که شاگردان برجسته زیادی را پای منبرش نشاند؛ ازجمله سیدعلی خامنه ای، رهبر معظم انقلاب.

جوادآقا تهرانی در کلاس‌های درس، هم ردیف شاگردان روی زمین می‌نشست. هر فعلی که منجر به تفکیک و ترفیع او از سایر افراد می‌شد، برایش ناخوشایند بود، تاجایی که هرگز به امامت نمازجماعت تن نمی‌داد، الا در جبهه‌های دفاع مقدس که می‌دید جوانانی غیور جانشان را به دست گرفته و آمده اند مقابل آتش و حالا یک خواسته از او دارند. این کمترین کاری بود که با سن بالا پشت خاکریز‌های جنگ از دستش برمی آمد. لباس بسیجی به تن می‌کرد و گاهی سلاح به دست می‌گرفت تا امید را در نگاه رزمندگان، تازه کند.

پیش از جنگ هم خود را به دستگاه تدریس و انزوا در گوشه‌ای محدود نکرد. در دوره ای، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی بود و قبل‌تر از آن، از پیشگامان مقابله با پهلوی. رابطه نزدیکی با امام خمینی (ره) داشت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، خدمات ارزنده‌ای در جامعه از خود به یادگار گذاشت. اولین صندوق قرض الحسنه ایران به دست میرزاجوادآقای تهرانی تاسیس شد و در مشهد هم درمانگاه خیریه‌ای با نام بینوایان پایه گذاری کرد.

سال ۱۳۶۸ بود که بیماری کبد، نفس‌های این فقیه عارف را به شماره انداخت و در شرایطی دنیا را ترک کرد که جز لباس‌های تنش و کتاب‌های ارزشمندی که تالیف کرده بود، چیزی از خود نداشت. «میزان المطالب»، «بحثی در فلسفه بشری و اسلامی» و «عارف و صوفی چه می‌گوید؟»، جزو کتاب‌هایی بود که میرزاجوادآقای تهرانی را با آن می‌شناختند. همچنان که مکاتب فلسفی را نقد می‌کرد، مخالفت او با اصول فکری و مبانی عرفانی و فلسفی در این نوشته‌ها به چشم می‌آمد. حالا اگر به بهشت رضای مشهد بروید و سراغ مزار این فقیه عارف را بگیرید، با مزاری بی نام رو به رو می‌شوید. این وصیت او بود؛ مزاری گمنام شبیه جلد کتاب هایش.

 

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->